یک شعر و هزار معنا

یک شعر و هزار معنا

سلاخی میگریست

به قناری کوچکی دلباخته بود

ظاهرا درین دو جمله کوتاه ،احمد شاملو از عشق یک سلاخ به قناری کوچکی سخن می گوید که اشک سلاخ را در آورده است.این دو جمله کوتاه یک شعر است یک شعر کامل نه زیاد و نه کم.شاعر چه می خواهد بگوید:1.آیا سلاخ ازینکه به قربانی خود دلباخته است می گرید.2.آیا سلاخ چون مجبور است قناری کوچک را بنا بر وظیفه قربانی کند می گرید.3.آیا سلاخ قناری را کشته و اینک بر عشق از دست رفته خود می گرید.4.آیا عشق انقدر قدرتمند است که سلاخ را در برابر قناری کوچک به گریه انداخته است.5.آیا سلاخ چون می داند بین او و قناری کوچک هیچ سنخیتی وجود ندارد و پایان این عشق هرگز وصل نخواهد بود می گرید...

دوستان عزیزم مسلما شما هم از همین دو جمله کوتاه می توانید سولات زیادی طرح کنید .و همین قدرت قلم جادویی شاملو را بهتر می نمایاند.آنچه در حالت کلی شخصا ازین شعر استنباط کردم این است که همه ما تضاد عشق و وظیفه را در زندگی خود بارها تجربه کرده ایم عشق به همسر و فرزند در تقابل وظیفه در برابر پدر و مادر.بیماری فرزند روزی که باید سر کار باشیم.و حتی گاه از آرزوها و علایق بزرگی گذشته ایم چون وظایفی در زندگی داریم که نمی توانیم آنها را نادیده بگیریم.سلاخ می گرید چون زندگی او بی رحمی در برابر موجودات کوچک و ناتوانی چون قناری است.حال باید چگونه با این تعارض کنار بیاید چگونه عشق زندگی اش را قربانی کند در حالی که معنای زندگی او همین قربانی کردن های هر روزه است.سلاخ می گرید چون در زندگی او عشق به قناری ممنوع است.چون بر سر دو راهی انتخابی سخت قرار گرفته یا عشقش را قربانی کند یا خودش را.در یک کلام سلاخ بیچاره است و از فرط بیچارگی به تلخی می گرید.

حسین پور



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 5 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:38 ] [ ]
[ ]